آرامش در پناه سیر شتری زندگی!
حیرت، خودبخود بوجود نمیآید، اندک زمینهای از دانستهها باید باشد که یکجا به سینهی هم بخورند.
پرسش هم لزوما به پاسخ نمیرسد اما تقلای دانستنش، خودش هزاران ماجرای شیرین دارد.
برای تباهی و پوچی مصادیق زیادی آوردهاند. عینیترینش کنارگذاشتن حیرت و جستجو و پرسشگری است. اینها که از زندگی رخت بربندد اولین تجلی زندگی، استمرار و یکنواختی است. هرجا حس یکنواختی و روزمرگی داشتید یعنی حیرت و پرسش و تقلای یافتن پاسخ را کنار گذاشتهاید.
حیرت، خودبخود بوجود نمیآید، اندک زمینهای از دانستهها باید باشد که یکجا به سینهی هم بخورند.
پرسش هم لزوما به پاسخ نمیرسد اما تقلای دانستنش، خودش هزاران ماجرای شیرین دارد. آدمِ راکد با سیر جغرافیایی از رکود خلاص نمیشود و آدم سیال در سکونش هم در حرکت است. راکدها، راماند، خاماند، بهکاماند. بهترین مثال این پوچی و رامی در شترهای آبکشی است. عربها میگفتند« سوانی». قطاری از سوانیها پشت هم و بدون ساربان حرکت میکنند. هرکس سوارشان شد، مال اویند. از بس خوارند و رام که اعراب میگویند: «اذل من بعیر سانیه» ( ذلیلتر از سانیه).
محمد قربانی
شاعری عاشق شد و معشوق بیمایه بود. شاعر خواست عمق خفتش را نشان دهد. گفت:
اقلا من اللوم یا عاذلاتی
فحب الغوانی کبیر السوانی
یعنی سرزنشمنکنید، نوع عشقم خوارتر از شتران آبکش است.
راه رفتن پیوسته شتر آبکش را «سیر السوانی» میگویند. در صورتِ شتر، سکون و آرامش میبینی و در پاهایش سکون نمیبینی، پیوسته و خستگیناپذیر راه میپیماید اما به کجا؟ برای چه؟ برای که؟
سنایی میگوید:
بمیر ای حکیم از چنین زندگانی
ازین زندگانی چو مردی بمانی
ازین زندگی زندگانی نخیزد
که گر گست و ناید ز گرگان شبانی
درین زندگی سیر مردان نیاید
ور آید بود سیر سیرالسوانی
از استمرار و تکرار بینقص زندگی یا صورت آرام آدمها نمیشود فضیلتی را استنباط کرد. زندگی بر اساس اشتباهاتش، راههای کجومعوجاش، اضطرابهایی که به جانت نشسته، دغدغههایی که نیمهجانت کرده، خطاها، تردیدها، ایستادنها، عصیانها، پرسشها، تناقضها و حیرتها و تقلاهایش، از سکون و استمرار و حرکت تباه و بیمعنای شتر آبکشی متمایز میشود. اینجاست که مقیاس آرام و در حرکت اما بیهدف و بیپرسش، نشانه روح مرده و اُشترگونه آدمیانی است که در صحرای بیروح زندگی، آب بر دوش دارند، برای که و برای چه؟ نمیدانند. نمیخواهند که بدانند. آنها راکدِ ندانستن و گامهای پشت هم در هبوط لوت و برهوت را برگزیدهاند. همین که در حرکتند ولو ناکجا، کافیست! تباهتر آنانند که بر این سکوت بیاضطراب و آرام، نام طمانینه و آرامش و زندگی میگذارند.
جان کنند از ژاژخایی تا بگرد من رسند
کی رسد سیرالسوانی در نجیب ساربان
خاقانی