برنامه نویسی، حرفه ای مدرن یا کارگری نوین
خیلی خلاصه می خواهم در مورد دغدغه ای صحبت کنم که مدتی است ذهن ام را درگیر کرده است. دردِ مستور در سخن ام را آن هایی بیشتر درک خواهند کرد که مدت به نسبت زیادی است در این حوزه فعالیت می کنند. گمان می کنم حرف هایم برای جوان تر ها و نو رسیده هایی که در گیر زرق و برقِ فریب دهنده ی این حرفه مدرن شده اند، حرف های ناخوشایندی باشد که حتی آن را توهین به ساحت مدرن تکنولوژی قلمداد کرده و برخی گامی فراتر رفته و در ذهن خود این نوشته را به سان تسلیم شدن یک سرباز قدیمی در برابر دشمنی تندخو تصویر کنند.
من از دوم دبیرستان برنامه نویسی را با QBasic شروع کردم. پس از آن در سال ۲۰۰۵ برنامه نویسی با سی شارپ، تبدیل شده بود به عجیب ترین تجربه ای که یک پسر ۱۷ ساله می توانست برای خودش خلق کند. خبری از اینترنت پرسرعت و اطلاعات مختلف نبود. به همراه ویژوال استودیو پکیجی با نام MSDN نصب می کردم که سرشار بود از اطلاعات ناب و غنی ایی که می توانستم تا سحر در آن غرق شوم و بخوانم و یاد بگیرم و لذت ببرم که چیز جدیدی فهمیده ام. در من تعهدی ایجاد شده بود تا بهترین و به روز ترین در حرفه خودم باشم. این “تعهد مسموم” تا امروز هم ادامه پیدا کرده است. خواندن ها و تمرین های بیمارگونه برای برتر بودن و عقب نماندن از زمان (= تکنولوژی) یعنی مطالعه کتاب های مختلف، وب سایت ها و وبلاگ ها و مجلات گوناگون و بازی کردن با هر ابزار جدیدی که هر احمقی می سازد تا به خیال خودش جهان بهتری خلق کند.
علت همه این مشغولیت های بیخودی، توهمی است که “توسعه دهندگانِ مثلا خوب” با آن زندگی می کنند. ما گمان می کنیم که “باید با زمان بجنگیم و در کشاکشی دائمی باشیم”. اگر خدای نکرده گامی عقب بیوفتیم، همه چیز تمام شده است و ما دیگر در این حرفه جایی نخواهیم داشت. اگر عقب بیوفتیم دیگرانی که جلوتر هستند می توانند کارهای بهتری کنند، درآمد های بهتری داشته باشند و حس کنند که تا چه حد آدم های باهوش تری هستند که می توانند با فلان تکنولوژی مزخرف کارهای مزخرف شان را تولید کنند. گمان می کنیم اگر عقب بیوفتیم دیگر جایی استخدام نخواهیم شد و از درآمد های ده ها میلیونی که در مسیر است بی بهره خواهیم ماند.
من همیشه سعی کرده بودم که از زمان عقب نیوفتم و این هزینه داشت. برای جنگیدن با هر چیزی باید “زمان” مصرف کرد، حتی برای جنگیدن با “زمان”. اما زمان نامحدود نیست و این با تمام کلیشه ای بودن اش برای من درک شدنی نبود. برتر بودن، به روز بودن، همه چیز را دانستن و متعهد بودن به یادگیری و منسوخ نشدن به قیمت بسیار بالایی برای من تمام شد. در اتاق و پیش کامپیوتر لعنتی محبوس شده بودم. دوستان ام را کمتر دیدم. با آدم ها کمتر تعامل کردم. تعامل کردن و شاد بودن را یاد نگرفتم. در رابطه ام کمتر توانستم انرژی بگذارم، نتواستم با هنر چه فیلم و کتاب و تئاتر و موسیقی و … زمان بگذرانم، نتواستم با خانواده ام زمان بگذارنم، نتواستم آن طور که باید به ورزش بپردازم، نتواستم سفر برم. نتواستم جایی باشم و فکری لعنتی در مورد فلان مسئله در فلان نرم افزار به سراغم نیاید. به طور خلاصه اگر چه برنامه نویس بسیار خوبی بودم و در کار به نسبت موفق بودم، اما نتواستم انسان خوبی باشم. چرا که برای “انسانِ خوبی بودن” باید “زمان خوبی” گذاشت.
خیلی خیلی از چیز هایی که من یاد گرفتم و زمان ارزشمند ام را صرف شان کردم دیگر منقرض شده اند و اثری از آن ها نیست. حس بسیار دردناکی است که زمان ات را صرف چیزهایی کنی که تا چندین سال دیگر از بین خواهند رفت. این اما ماهیت تلخ کار ماست. خیلی از جوان تر ها شکایت می کنند که چرا نسخه فعلی ASPNET می خواهد کنار گذاشته شود. این تلنگری به آن ها است. در این حوزه این سرنوشت همه تکنولوژی ها و چیزهایی است که ما برای یادگیری شان زمان صرف می کنیم و باور کنید به چشم ام بار ها و بارها دیده ام که این اتفاق با سرعتی بیشتر از آنچه فکر اش را می کنید رخ می دهد و همیشه هم رخ خواهد داد. ما خود را قربانی می کنیم که کار با آن ها را یادبگیریم تا بتوانیم فلان پروژه را برای فلان کس انجام دهیم. خود را قربانی می کنیم که حس کنیم “باهوش” هستیم، خود را قربانی می کنیم که حس کنیم جلوتر هستیم و می توانیم یکه تازی کنیم. ولی در نهایت زمان مان را صرف امری فانی کرده ایم.
سوال دردناک تر آن است که حتی اگر با قربانی کردن زمان پیش پای تکنولوژی فانی مشکلی نداشته باشیم، تا کی می توانیم به این دویدن و آموختن ادامه دهیم. وقتی به دهه چهارم زندگی رفتیم و از تکنولوژی های امروز خبری نبود، توان یادگیری مطالب جدید و صد البته بسیار پیشرفته تر آن دوران را خواهیم داشت؟ توان دویدن پا به پای جوانتر ها را خواهیم داشت؟
خیلی ها گمان می کنند که یا به زودی کسب و کاری راه می اندازند یا مدیر جایی خواهند شد. این توهم آفتِ فکری بسیاری از فعالین اینحوزه است. نود و نه درصد برنامه نویس ها چون خود شان را در اتاقی محبوس کرده اند و غرق کار با تکنولوژی های مزخرف شده اند، به طور کلی توانایی داشتن کسب و کار و مدیریت را از دست خواهند داد و در بهترین حالت کارمندان یا حتی کارگران خوبی برای کارفرمایشان خواهند شد.