زند بر هر رگی فصاد صد نیش
ولی دستش بلرزد بر رگ خویش
این ویدیو را که دیدم به نظرمآمد که مناسبت خوبی است برای بازنشر و رجوع به گنجینه ادبیاتمان، تا بدانیم خرد ایرانی براساس تجربه خود به آنچه که امروز رانتخواری یا آقازادگی مینامیم، چه نگاهی دارد.
نظامی گنجهای در داستان خسرو وشیرین به قصد هرمز مبنی بر دادگستری وعدالتورزی و سوگندی که برای تحقق آنمیخورد، اشاره میکند:
سیاست را ز من گردد سزاوار
بر این سوگندهائی خورد بسیار
چو شه در عدل خود ننمود سستی
پدید آمد جهان را تندرستی
🔸اولین آزمون هرمز با تخطی فرزندش خسرو، اتفاق میافتد. او با اسبش واردکشت یک روستایی میشود، روی تخت خانه او میخوابد و بنای عشرت میگذارد و غوری غلامش غوره باغ رعیت را ضایع میکند. خبر « بیرسمی» فرزند را به پدر میبرند وسوگندش را یادآوری میکنند:
که خسرو و دوش بیرسمی نمود است
ز شاهنشه نمیترسد چه سوداست
ملک گفتا نمیدانم گناهش
بگفتند آنکه بیداد است راهش
سمندش کشتزار سبز را خورد
غلامش غوره دهقان تبه کرد
شب از درویش بستد جای تنگش
به نامحرم رسید آواز چنگش
🔸به هرمز همچنین یادآوری میکنند که اگر اینکار آقازاده را فردی عادی میکرد، پیرش را درمیآوردی ولی معمولا صاحبان قدرت به رگ خویش که میرسند، سست میشوند:
گر این بیگانهای کردی نه فرزند
ببردی خان و مانش را خداوند
زند بر هر رگی فصاد صد نیش
ولی دستش بلرزد بر رگ خویش
🔸هرمز به سوگندش عمل و فرزند را تنبیه میکند:
ملک فرمود تا خنجر کشیدند
تکاور مرکبش را پی بریدند
غلامش را به صاحب غوره دادند
گلابی را به آبی شوره دادند
در آن خانه که آن شب بود رختش
به صاحبخانه بخشیدند تختش
پس آنگه ناخن چنگی شکستند
ز روی چنگش ابریشم گسستند
🔸در اینجا، نظامی دست به مقایسه این روش دادگرانه با تبعیض و بیعداتی عهدو زمانه خود میزند:
سیاست بین که میکردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانه خویش
کنون گر خون صد مسکین بریزند
ز بند یکقراضه برنخیزند
کجا آن عدل و آن انصاف سازی؟
که با فرزند از اینسان رفت بازی
🔸نظامی همچنین دست به مقایسه تلخ آن حکمرانان گبر با حاکمان مدعی مسلمانی میزند:
جهان ز آتش پرستی شد چنان گرم
که بادا زین مسلمانی ترا شرم
مسلمانیم ما او گبر نام است
گر این گبری، مسلمانی کدام است؟
نظامی بر سرافسانه شو باز
که مرغ پند را تلخ آمد آواز