فاشیسم، محصول همداستانی نخبگان و اوباش!

فاشیسم، محصول همداستانی نخبگان و اوباش!

گاهی عادت به استفاده از کلمات عجیب و غریب که در ادبیات کنونی جایگاه کمتری دارند و در مضامین دیگر مزمهل شده اند،برای من لذت بخش است، وقتی به کهن این کلمات که وزن های مختلفی دارند پناه میبرم و چیزی جز یاءس و ناامیدی توامان به دست نی آورم، شاید این نیز خواسته از حالات روحی مازوخیستی است که نسل سوخته ی ما آن را با دل و جان حس کرده و قبولش داریم ، …

فاشیسم (Fascism)، در واژه به‌معنای روش‌هایی که برای تمرکز قدرت در حکومت استفاده می‌شود. یک نظریهٔ سیاسی راست افراطی و گونه‌ای نظامِ حکومتی خودکامهٔ ملی‌گرای افراطی است که نخستین بار در سال‌های ۱۹۲۲ تا ۱۹۴۵ در ایتالیا و به دست بنیتو موسولینی رهبری می‌شد و بر سه‌پایه حزب سیاسی واحد، نژادپرستی افراطی و دولت مقتدر و متمرکز، استوار بود. فاشیسم را می‌توان به چشم نیروی سومی نگاه کرد که میان سرمایه‌داری و کمونیسم قرار گرفته‌است.

فاشیسم، محصول همداستانی نخبگان و اوباش!

محمد قربانی

امروز روز جهاني قربانيان هالوکاست است. هالوکاست را گاهی به اشتباه یهودی کشی تلقی می کنند حال آنکه این عنوان باید به مثابه نمادی برای جهالت بشر، زائل شدن خوی انسانی و فاشیسم مجسم تلقی شود خواه در آشویتس و داخائو و گولاگ و خواه در کولیما و غزه و رقه.

صادقانه تر اين است كه در چنين روزي به جای منحصر کردن هالوکاست به آنچه در مورد یهودیان اتفاق افتاد به علت العلل هالوكاست ها يعني انديشه هالوكاست پرور فاشيسم پرداخته شود زيرا هيچ چيز مثل فاشيسم اندیشههای شیطانی خویش را به اين زيركي لابه لاي زرورق اخلاق، معنويت، اسطوره و انديشه ناب پنهان نمي كند. فاشیسم کار خود را از احساس برگزیده شدن آغاز می کند و با تقسیم مردم اجتماع پیش می برد چنانکه در آلمان فاشیسم زده، مردمان دو گونه بودند آنانی که Volksgenossen (رفقای ملی) بودند و عضو Volksgemeinschaft، و آنانی که Gemeinschaftsfremde (بیگانگان اجتماع) خوانده می‌شدند. در راس چنین ذهنیتی لاجرم نیاز به قدرتی مطلق و بی نقص است. رودولف هس( سخنراني ژوئن١٩٣٤) مي گفت :” ما باور داريم كه پیشوای ما از نداي برتري پيروي مي كند كه هيچ انتقادي بدان وارد نيست”.

يكي از خبرنگاران آلماني بعد از سخنراني هيتلر گفته بود:” وقتي او سخن مي گفت، خورشيد مي درخشيد و هوا هيتلري بود و اين اتفاقي نبود كه قبل از آمدن و بعد رفتنش، باران باريد“.

این مطلب را بخوانید: اين اتفاقي نبود كه قبل از آمدن (هیتلر) و بعد از رفتنش، باران باريد!

 

فاشیسم اوباش و نخبگان را توامان به کار می گیرد. هانا آرنت در این باره (Origins of Totalitarianism)می گوید:”فاشیسم هیچ حوزه‌ی خصوصی را در حیات و زندگی اجتماعی انسان برنمی‌تابد و مقدمه ساز بروز جنبش های توتالیتر می شود از ویژگی‌های مهم چنین شرایطی اتحاد «نخبگان و اوباش» است. جنبش‌های توتالیتر نه تنها برای اوباش، برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند…نخبگان جنبش‌های توتالیتر، صفات مشخص اوباش را دارا هستند و تجربه های گذشته نشان می دهد که اتحاد موقتی نخبگان با اوباش، بیشتر مبتنی بر این است که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه نابودی تشخص و فردیت به وسیله اوباش اند”. وقتی فاشیسم در آلمان جوانه زد، هايدگر كه با كتاب ” هستي و زمان” باز كردن چشم انسان ها به معناي واقعي هستي را رسالت خود مي دانست، معروف ترين فيلسوف حامي نازي ها بود.ادوارد ويرتس پزشك اردوگاه آشوويتس در نامه اي به همسرش نوشت:” همواره تلاش كردم كه به وظايفم به عنوان يك آلماني عمل كنم”.او همچنانکه آرنت گفته بود نظاره گر عمل اوباش در آشوویتس بود”.. فاشیسم هم غیر قابل پیش بینی است و هم بی اعتنا به حفظ منطق و رسمیت دادن به رابطه علی و معلولی میان پدیده ها. در ساختار فاشیستی قدرت در اختفاست و اخلاق به شکل مضحکی، جزیی و سلیقه ای تعبیر می شود.

گفته اند كه، آيشمن، چنان خود را اخلاقمدار مي دانست كه كوچكترين فساد مالي در پرونده نداشت و در جريان دادگاه با افتخار مي گفت:” من مي توانستم يك يهودي، آشويتس را مجبور كنم مجاني به من عبري ياد بدهد اما من پول اين كار را به او مي دادم”. آيشمن حتا به اين فكر هم نكرده بود كه اصولا در اين اخلاقمداري ويژه چه توضيحي براي زنداني كردن آن يهودي و سپس سوزاندنش وجود داشته است. هيملر هم مي گفت:”ما حتا يك سيگار يا يك مارك از زندانيان غصب نكرديم و وظيفه سنگين خود را بدون تباه كردن اخلاق انجام داديم”( Martha Gelhorn,”Eichmann and the Private Consciece”: In The View from the Ground.p259).

فاشیسم انسان را یک عدد می بیند . استالین می گفت:”کشتن یک فرد یک جنایت است، کشتن هزاران تن فقط یک آمار”(Koba the Dread: Laughter and the Twenty Million). فاشیسم تلاش می کند که حقانیت مطلق را تنها در انحصار خود بداند و نشانه آن را در تفوق خویش بر جان و مال منتقدان خود بجوید.بر اساس تعاليم فاشيستي، نيروهاي اس. اس باور كرده بودند، اينكه يكي در زندان و يكي نگهبان اوست، نشاني محكم بر فلسفه ي برتر نگهبان و نقص فكري و سياسي زنداني است. فاشيسم توانسته بود، پيشوايي آسماني بيافريند. و چنان بر مدار اخلاق بچرخد كه هيچ فاشيستي، وقت خود را صرف رعايت حقوق اوليه انسان ها نكند! كاري كه جامعه فاشيست زده با انديشه مي كند از اين هم فاجعه بار است.

بخش زيادي از فلسفه غرب مديون سنت” تحليلي” برجسته ترين فيلسوف مدرن” برگوتلوب فرگه”( فيلسوفي تاثيرگذار بر راسل، ويتگنشتاين و تقريبن همه فيلسوفان رياضي پس از خود) و سنت” قاره” اي هايدگر بود. هايدگر و فرگه هر دو ضد يهودي بودند، هايدگر از ناسيوناليسم افراطي متجلي در هيتلر حمايت مي كرد و فرگه از رهبر مطلق و قدرتمند سخن مي گفت. يكي از اين دو سرشار از گفته ها در مورد انسان است اما براي طرح انتقاد از فاشيسم سكوت كرده بود و ديگري به انسان ابزار تحليل منطقي مي داد اما جدا كردن انسان ها از ارزش هاي انساني را نمي ديد.در نهايت آنچه از همه اينها قويتر بود، فاشيسم بود.(Humanity:A Moral History of the Century.Jonathat Glover.p622).

شرح عکس: عکسی از مجموعه تصاویری که Heinrich Hoffmann در سال 1925 از هیتلر انداخت. هیتلر در این تصاویر فیگورهای مختلف قبل از سخنان مهیج خود را تمرین می کرد و به هیچ وجه دوست نداشت این عکس ها در اختیار کسی باشد.

محمد قربانی